
این قصّه رو تازیونه میدونه در و دیوار خونه میدونه کسی که میدونه چیه غصّه گریههای شبونه میدونه مادر از درد، عرقِ سرد میکنه از طرز استراحتش معلومِه پهلوش درد میکنه تا میخوابه این شبای آخریش زخم رو ابروش باز میشه خونی میشه بازم روسریش همهی دغدغهاش اینه علی نبینه زخم صورتو درداشو ریخته تو خودش خدا میبینی غیرَتو **** یاس علی زخمی از تبر داره فقط حسنِ که خبر داره مادر امروزم تیمّم کرد آخه آب براش ضرر داره میشه حساس صورتی که نیلیِ هرچی داره درد میکِشه زیر سرِ اون سیلیِ لعنت بر اون دستایی که بی هوا بالا اومد تو کوچهها مادرمو کُشت بی صدا خاکیه چادرش ولی رها نکرد این امانتو خاکیه امّا محکمه، خدا میبینی غیرَتو