
این قدر بین رفتن و ماندن نمان بمان پیرم نکن ز بار غمت ای جوان بمان خورشید من به جانب مغرب روان مشو قدری دگر به خاطرم ای آسمان بمان مهمان نه بهار علی پا مکش ز باغ نیلوفر امانتی باغبان بمان در کار خیر هیچ حاجت استخاره نیست این قدر بین رفتن و ماندن نمان، بمان