ای آسمون نامردیِ دنیا رو ببین اُمّ البنین، حالا شده اُمِّ بی بنین داشتم یه روز چهار تا پسر،چهار تا شاخه یاس حالا ببین تنها شدم عباسم کجاست؟ عباسم کجاست؟ میگه سکینه دیدم رو نیزههاست زینب میگه مثل حسین تنش زیر دست و پاست میگه رباب اون قبر کوچیکش کلی ماجراست تنها کُشتنش، بین شلوغی و غوغا کُشتنش دستی نداشت با گُرز آهنین اما کُشتنش چشمش زدن مشک و نشد بیاره تا کشتنش آه یا اُمُّ البنین... **** خوابن همه نیمهشبا گریه میکنم اندازهی یک کربلا گریه میکنم رقیه نیست جاش خالیه توی خونمون جمعاند همه زینب بازم میشه روضه خون میشه روضه خون می خونه از حسین و گودالِ خون میگه چطور دیده حسین و روخاکا نیمه جون تو قتلگاه انگشتر و چطور دزدید ساربون تا قاتل رسید زینب میگه همون جا قدم خمید از پشت سر ، موی سر حسین و داشت میکشید هی ضربه زد ، با خنجرش سر و خیلی بد برید آه یا اُمُّ البنین... **** قاسم که نیست اکبر که نیست سخته باورش شش ماهه رو کشتن چطور پیش مادرش با گریه تا میبینمش دارم اضطراب میگم ببخش عباسم و شرمندم رباب شرمندم رباب ، عباسِ من به تو داده قولِ آب شرمنده که شیرخوارت و میبینی هرشب تو خواب روی نیزهها بستن سرش رو انگاری با طناب از خواب پا نشد، چشمای اصغرت دیگه وا نشد عباس من مشک و میخواست بیاره اما نشد واسه دلت روزی به سختیِ عاشورا نشد