
اون که تو کشتیِ احساس یه نفره سکان داره چی غیر از برقِ چشماتون حیدر رو به وجد میاره خبر بدید تمومِ شهرو امشب بیاید آقام امام حسن کریمه اشارتاً رو به تو میگه زینب حیِّ علی خیرِالعمل همینه یاحسن میگم از جون یاحسن دوا درمون خیلی وقته که هستم درِ خونهتون مهمون یاحسن، یاحسن تو مثلِ خونِ جاری تو رَگامی دوسِت دارم من از رویِ غریضه لب تو که وا میکنی هی مُداوم کنجِ لبت قند و عسل میریزه "یاحسن یا مولا، یاحسن یا مولا" 4 *** حیدر میگه به صدّیقه از شوقِ بیحد سرشاری بالا غیرتاً معلومه حسنو خیلی دوست داری تا چند قدم برمیداره مدینه صف میکشن تا آقا رو ببینن ملائکه حلقهزنون به دورش رویِ سرش نقل و نبات میریزن شیرِ صفشکن مولا بهترین سخن مولا مست مستم و بازم یا امام حسن مولا یاحسن، یاحسن رجز میخونه تو جمل علیوار کافر به دستِ مجتبی بمیره وقتی که برگشتی با شمشیر آقا خودِ علی بوسه ازش میگیره "یاحسن یا مولا، یاحسن یا مولا" 4 *** ناز میکنی واسه بابا وقتی که تویِ قنداقی دستِ مارم بگیر، آقا اُنظُر اِلینا یاساقی چون پا گذاشتم جایِ ردّ پاتون به کشتیِ امام حسین رسیدم در عوضِ یک نخِ شالت حتّی دار و ندارِ حاتمم نمیدم به سخا و احسان به کرم معروفه چشم زهرا تا صبح به حسن معطوفه یاحسن، یاحسن چقدرِ تلفیقِ قشنگیه چون حسن میگم تلفظّم حسینه ایشاالله اجرِ مستیمون یه روزی کربلا دورِ هم یه شور و شینه "یاحسین یا مولا، یاحسین یا مولا" 4 ***