
اون که تو کشتی احسان یک نفره سکان داره چی غیر از برق چشماتون حیدر و به وجد میآره خبر بدید تموم شهر و امشب بیاید آقام امام حسن کریمه اشارۀً روح تو میگه زینب حیّ علی خیر العمل همینه یا حسن میگم از جون یا حسن دوا درمون خیلی وقته که هستم در خونتون مهمون یا حسن، یا حسن تو مثل خونِ جاری تو رگامی دوست دارم من از روی غریضه لب تو که وا میکنی هِی مداوم کنج لبت قند و عسل میریزه «یا حسن یا مولا» حیدر میده به صدیقه از شوق بی افسر شادی بالا غیرتاً معلومه حسن و خیلی دوست داری تا چند قدم بر میداره مدینه صف میکشن تا آقا رو ببینن ملائکه حلقه زنون به دورش روی سرش نقل و نبات میریزن شیر صف شکن مولا بهترین سخن مولا مستِ مستم و بازم یا امام حسن مولا یا حسن، یا حسن رجز میخونه تو جمل علیوار کافر به دست مجتبی بمیره وقتیکه برگشتی با شمشیر آقا خود علی بوسه ازش میگیره «یا حسن یا مولا» ناز میکنی واسه بابا وقتیکه توی قنداقی دست مارم بگیر آقا انظر الینا یا ساقی چون پا گذاشتم پای ردّ پاتون به کشتیِ امام حسین رسیدم در عوض یک نخ شالت حتی دار و ندار حاتمم نمیدم به سخا و احسان به کرم معروفه چشم زهرا تا صبح به حسن معطوفه یا حسن، یا حسن چقد به تلفیق قشنگیه تو حسن میگم تلفّظم حسینه انشاءلله اجر مستیمون یه روزی کربلا دور هم یه شور و شینه «یا حسین یا مولا»