او کیست همان که عدل و میزان است

او کیست همان که عدل و میزان است

[ مرحوم محمدرضا آقاسی ]
او کیست همان که عدل و میزان است
کوبنده‌ی کل دین ستیزان است

او کیست همان که سخت می‌تازد
تاکفر و نفاق را براندازد

ای امت سر فراز مرگ آگاه
خون خواه حسین می‌رسد از راه

مهدی نظری به ما عنایت کن
ما را به صراط خود هدایت کن

ای مرهم زخم بال جانبازان
در هم شکننده‌ی زبان بازان

از ذکر لب تو کام می‌گیرم
با یاد تو التیام می‌گیرم
****
به مکه آمدم ای عشق تا تو را بینم
تویی که نقطه عطفی به اوج آیینم

کدام گوشه‌ی مشعر کدام کنج منا
به شوق وصل تو در انتظار بنشینم

روا مباد که بر بنده‌ات نظر نکنی
روا مباد که ارباب، جز تو بگزینم

چو رو کنی به رهت درد و رنج نشناسی
ز لطف روی تو دست از رنج نشناسی
****
تا به کی به انتظار تو بنشینم 
وقت است تا قیام تو برخیزم 

آه ای فروغ دیده‌ی مظلومان 
باید به احترام تو برخیزم 

وقتی جهان به ذکر تو سرمست است 
در هر کجا به نام تو برخیزم 

من خانه زاد حیدر کرّارم 
در ظلّ مستدام تو برخیزم 

هر جا که تیغ فتنه شرر بارد 
چون تیغ بی نیام تو بر خیزم
****
عدل است اگر به صور تو سر برکنم
یا خاش بی حضور تو بر سر کنم

ای قبله‌ی قبیله‌ی حق جلوه کن
تا ترک آب و آبله یک سر کنم

ای آفتاب چشمه‌ای از چشم تو
یک شب مباد بی نظرت سر کنم

انصاف نیست چشمه‌ی خورشید را
با چشم روشن تو برابر کنم

از چهره‌ات نقاب بیفکن که من
خورشید را به پای تو پرپر کنم

تیغی مرا سپار که از برق آن
این شوره زارِ تیره منور کنم

در خون سپاه قتل بد اندیش را 
از نیل تا فرات شناور کنم
****
با همه‌ی لحن خوش آوایی‌ام 
در بدر کوچه تنهاییم

ای دو سه تا کوچه ز ما دورتر 
نغمه‌ی تو از همه پر شورتر

کاش که این فاصله را کم کنی 
محنت این قافله را کم کنی

کاش که همسایه‌ی ما می‌شدی
مایه‌ی آسایه‌ی ما می‌شدی

هر که به دیدار تو نائل شود
یک شبه حلال مسائل شود

دوش مرا حال خوشی دست داد
  سینه‌ی ما را عطشی دست داد

نام  تو بردم لبم آتش گرفت  
شعله به دامان سیاوش گرفت

نام تو آرامه‌ی جان من است  
نامه‌ی تو خط امان من است

ای نگهت خواست گه آفتاب  
بر من ظلمت زده یک شب بتاب

پرده برانداز به چشم ترم
تا بتوانم به رخت بنگرم

ای نفست یار و مدد کار ما
کی و کجا وعده‌ی دیدار ما

نظرات