آنان که امام را پذیرفتند

آنان که امام را پذیرفتند

[ مرحوم محمدرضا آقاسی ]
آنان که امام را پذیرفتند
اسلام قیام را پذیرفتند

شب بود وغم و سكوت و سنگيني
سنگين خوابان اسير خود بيني

شب بود و كوير كوفه در پرگار
صد بام پر از شگوفه در پرگار

اين حلقه‌ی ننگ تنگ‌تر ميشد
دامان زمين ز ننگ تر ميشد

ناگاه زمين ستاره باران شد
رعدي زد و آتشي نمايان شد

از چله‌ی غيب آرشي آمد
پيري شيري كمان كشي آمد

پيري كه دلش جوانتر از ما بود
بر ما هم مهربان‌تر از ما بود

از پشت كمانيش كمان برداشت
آنگاه كه سر به آسمان بر داشت

بر شانه‌ی ابر ماه را ميديد
پايان شب سياه را ميديد

با ما سخن از اشاره‌ها مي‌گفت
از سوختن ستاره‌ها مي‌گفت

آن پيرقلندر جماراني
مي‌گفت ز روزهاي طوفاني

مي‌گفت عبور كار مردان است
آتش در راه رهنوردان است

اي خسته دلان كه درد دين داريد
سر بر سر زانوي زمين داريد

امروز دگر تقيه جايز نيست
بي خطبه‌ی شقشقيه جايز نيست

در آتش وخون سمندري بايد
در دشت جنون قلندري بايد

ايمان دارم كه ناجوانمرديم
گر از سر عهد خویش برگرديم

ما سينه به تيغ‌ها سپر كرديم
آن يك دو سه شام را سحر كرديم
تا باز چگونه شام آخر را

گفت عاشق از بلا نپرهيزد
از ساقي كربلا نپرهيزد

من رندم از بلا نپرهيزم
در آتش و خون به رقص برخيزم

آن ساقي تشنه تشنه‌ی ياريست
آري عطشش به خون من جاريست

خونش به عطش هنوز مي‌جوشد
آب از داغش كبود مي‌جوشد

آهش زدل تنور مي‌آيد
از دور صداي نور مي‌آيد

نظرات