یه خونه بود یه خونواده خونهی کاگلی و ساده یه در داره باب المراده همون درو از ریشه کندن به اشک صاحبخونه میخندن میان و دستاشو میبندن هم دلشو شکوندن هم خونشو سوزوندن اونو رو خاک کشوندن فاتح بدرو کشتنو فاتحهاش هم رو خوندن یه خونه بود و شور و شینش جونم فدای زینبینش فدا حسن فدا حسینش زینب نگو دنیای درده هی دور مادرش میگرده خودش موهاشو شونه کرده حال حسین خرابه مثل ابوترابه خیلی دلش کبابه بالا سرش یه کاسه آب میذارن تا بخوابه