میزند بر قلب لشکر حضرت حر بی رجز لشگری را ریخته چون شیر درهم یک تنه در نبرد تن به تن یک تن حریف او نشد میکشد از لشگر کفار هیکل یک تنه از روی مرکب پیاده شد ولی با این وجود باز هم همتا ندارد او مسلم یک تنه سنگ بارانِ تنش زان طرف آغاز شد ایستاد آنقدر تا پاشید ازهم یک تنه روی زانویش سر اورا گرفت ارباب ما برد تا معراج او را شاه عالم یک تنه من گدای حُرم منم گدای فاطمه سگ سرای فاطمه دوست دارم حسین به لطف مادرم تا آخرین نفس گدای این درم