رفته قناری خوش الحانه
757
2
- ذاکر: حسین قربانچه
- سبک: زمینه
- موضوع: قاسم بن الحسن (ع)
- مناسبت: روز ششم محرم
- سال: 1403
رفته قناری خوشالحانه
مدینه توی خیلِ پروانه
جلو سرش بسته یه امامه
پشت سرش آیینه قرآنه
تبر نداره اما بتشکنه
میره که از یلای کوفه سر بزنه
حریف میشه یه لشکر و یه تنه
هر چی که باشه، زادهی امام حسنه
صبح علی الطلوع، به جنگ شب رفت
سوی سپاه کوفه با غضب رفت
ازرق با دیدنش، عقب عقب رفت
رجز بخون با قاسم بگو حسین
آه عمو حسین...
کرببلا رو جام می کرده
صف سپاه کفر و طی کرده
انگاری باز حسن تو میدونه
انگاری باز جمل رو پی کرده
زره نداشته پاشیده بدنش
تصویر ماهِ یا نعلِ به روی تنش
هی زدن و هی زدن و زدنش
بلکه عمو عمو بیفته از دهنش
این مُصحَفی که زیر پای کفره
مثل ضریح که میشه حفره حفره
ابن الکریمه که انداخته سفره
چطوری شد با تو روبرو حسین
آه عمو حسین...
رجز بخون با قاسم بگو حسین
آه عمو حسین...
شاخهی شمشاد و خمش کردن
از لشکر حسین کمش کردن
باز سر اکبر جوونا بودن
علی رو تو عبا جمعش کردن
یاس مدینه اومده عجلش
روش رفته مرکب و کش اومده عسلش
هر جوری بود حسین گرفت بغلش
تا خیمه رفت ولی قصیده شد غزلش
صبرش سر اومده، سبو شکسته
ابر بهاره این ابرو شکسته
پهلوش نشسته یک پهلو شکسته
با خون پیکرش گرفت وضو حسین
آه عمو حسین...
رجز بخون با قاسم عمو حسین
آه عمو حسین...
افتادم از پشت فَرَض
عمو به فریادم برَس
عمو حسین...
مدینه توی خیلِ پروانه
جلو سرش بسته یه امامه
پشت سرش آیینه قرآنه
تبر نداره اما بتشکنه
میره که از یلای کوفه سر بزنه
حریف میشه یه لشکر و یه تنه
هر چی که باشه، زادهی امام حسنه
صبح علی الطلوع، به جنگ شب رفت
سوی سپاه کوفه با غضب رفت
ازرق با دیدنش، عقب عقب رفت
رجز بخون با قاسم بگو حسین
آه عمو حسین...
کرببلا رو جام می کرده
صف سپاه کفر و طی کرده
انگاری باز حسن تو میدونه
انگاری باز جمل رو پی کرده
زره نداشته پاشیده بدنش
تصویر ماهِ یا نعلِ به روی تنش
هی زدن و هی زدن و زدنش
بلکه عمو عمو بیفته از دهنش
این مُصحَفی که زیر پای کفره
مثل ضریح که میشه حفره حفره
ابن الکریمه که انداخته سفره
چطوری شد با تو روبرو حسین
آه عمو حسین...
رجز بخون با قاسم بگو حسین
آه عمو حسین...
شاخهی شمشاد و خمش کردن
از لشکر حسین کمش کردن
باز سر اکبر جوونا بودن
علی رو تو عبا جمعش کردن
یاس مدینه اومده عجلش
روش رفته مرکب و کش اومده عسلش
هر جوری بود حسین گرفت بغلش
تا خیمه رفت ولی قصیده شد غزلش
صبرش سر اومده، سبو شکسته
ابر بهاره این ابرو شکسته
پهلوش نشسته یک پهلو شکسته
با خون پیکرش گرفت وضو حسین
آه عمو حسین...
رجز بخون با قاسم عمو حسین
آه عمو حسین...
افتادم از پشت فَرَض
عمو به فریادم برَس
عمو حسین...
نظرات
نظری وجود ندارد !