ذکر مصیبت امام حسین
5450
37
- ذاکر: حسن ذوالفقار
- سبک: شعر روضه
- موضوع: امام حسین (ع)
- سال:
نبی ما، نبی ما، محمد گاهگاهی
(به اقلیم یمن)2 بودش نگاهی
(ندانم، ندانم اندر آن صحرا چه دیدی)2
کَزو بوی خدا را میشنیدی
به هر گلشن گلی روید خدایی
(در اون گل هست بوی آشنایی)2
(اگر امروز آن بو در یمن نیست)2
(که آن چوپان عارف در قرن نیست)2
(برو، برو بو کن زمین کربلا را)2
کَز اونجا بشنوی بوی خدا را
مگر ای کربلا خاک بهشتی؟
که خاکی مشکبوی، عنبر سرشتی
اگر خاکی، به معجز کیمیایی
بهشتی، کعبهای عرش خدایی
بهشتِ کعبه هم چون کربلا نیست
که او آغشته با خون خدا نیست
نه، نه بر آب فراتست این نَمِ تو
کربلا (که گرید)2 آسمان بر ماتم تو
اگر بستند بر اهل حرم آب
تو را اشک یتیمان کرده سیراب
(حسین جان)3
اگر، اگر خاک تو را دستی بریزد
(به جای خاک)2 خون و اشک ریزد
(چه زیورها)2 که اندر سینهی توست
چه گوهرها که در گنجینهی توست
یکی یاقوت خونِ حلق اصغر
یکی نافه ز مُشکین موی اکبر
((کنار بیرق سبزی)2 نگونسار
فُتاده دستِ سردار علمدار)2
دُرَخشد چون ثریا در دل شب
(چو مرواریدِ غلطان اشک زینب)2
کتاب وحی شمع خانهی توست
پیمبرها به جان پروانهی توست
حسین، از آن روزی که او شد کربلایی
نهان شد در تو اوصاف خدایی
تن پاکی که در خاکت نهانست
عزیزش دار کو جان جهانست
پناه رَهروان راه عشقست
شهیدان خدا را شاه عشقست
()
(): چون که لب بر آن گلوی خونچکان، زینب نهاد
عالمی از گریهاش، از نالهاش با دیدهی جان میگریست
(به اقلیم یمن)2 بودش نگاهی
(ندانم، ندانم اندر آن صحرا چه دیدی)2
کَزو بوی خدا را میشنیدی
به هر گلشن گلی روید خدایی
(در اون گل هست بوی آشنایی)2
(اگر امروز آن بو در یمن نیست)2
(که آن چوپان عارف در قرن نیست)2
(برو، برو بو کن زمین کربلا را)2
کَز اونجا بشنوی بوی خدا را
مگر ای کربلا خاک بهشتی؟
که خاکی مشکبوی، عنبر سرشتی
اگر خاکی، به معجز کیمیایی
بهشتی، کعبهای عرش خدایی
بهشتِ کعبه هم چون کربلا نیست
که او آغشته با خون خدا نیست
نه، نه بر آب فراتست این نَمِ تو
کربلا (که گرید)2 آسمان بر ماتم تو
اگر بستند بر اهل حرم آب
تو را اشک یتیمان کرده سیراب
(حسین جان)3
اگر، اگر خاک تو را دستی بریزد
(به جای خاک)2 خون و اشک ریزد
(چه زیورها)2 که اندر سینهی توست
چه گوهرها که در گنجینهی توست
یکی یاقوت خونِ حلق اصغر
یکی نافه ز مُشکین موی اکبر
((کنار بیرق سبزی)2 نگونسار
فُتاده دستِ سردار علمدار)2
دُرَخشد چون ثریا در دل شب
(چو مرواریدِ غلطان اشک زینب)2
کتاب وحی شمع خانهی توست
پیمبرها به جان پروانهی توست
حسین، از آن روزی که او شد کربلایی
نهان شد در تو اوصاف خدایی
تن پاکی که در خاکت نهانست
عزیزش دار کو جان جهانست
پناه رَهروان راه عشقست
شهیدان خدا را شاه عشقست
()
(): چون که لب بر آن گلوی خونچکان، زینب نهاد
عالمی از گریهاش، از نالهاش با دیدهی جان میگریست
نظرات
نظری وجود ندارد !