آندم که کار گل همه با خار و خس فتاد نفسِ نفیس حجت حق از نفس فتاد با جسم پاره پاره ز پشت فرس فتاد در قلب شمر بند به پای هوس فتاد خنجر کشید تا که سرش را جدا کند سر را جدا ز پیکر خون خدا کند غوغای کربلا چو به آخر کشیده شد سرلوحهی قیام به دستت کشیده شد هر خیمهای ز کینه به آتش کشیده شد فریاد الامان به فلک بر کشیده شد (سرها به نیزهها شد و)2 تنها به روی خاک راندند اسبها به بدنهای چاکچاک (تمام زندگیم مال حسینه)2 (حسین جانم، حسین جانم، حسین جان)2 (از دستها مپرس که با گوشها چه کرد)2 از مشتها بپرس در او گوشواره بود (تمام هستیم مال حسینه)2