در عزایت آیه‌ی تطهیر گریه می‌کند

در عزایت آیه‌ی تطهیر گریه می‌کند

[ علی کرمی ]
در عزایت آیه‌ی تطهیر گریه می‌کند
دوست و دشمن جوان و پیر گریه می‌کند

زود می‌فهمم که حالم دیگر این‌جا خوب نیست
تا که چشمم در عزایت دیر گریه می‌کند

روضه خوان تا گفت یا مظلوم دیدم مادرت
بر تو ای مظلوم بی تقصیر گریه می‌کند

گریه کن ها رفته اند اما حسینیه هنوز
در سکوتی محض دارد سیر گریه می‌کند

گوشه‌ای تنها نشسته اشک می‌ریزد رباب
آه این زن واقعا دل‌گیر گریه می‌کند

یاد آن ساعت که پشت خیمه ها شاه غریب
قبر را می‌کند با شمشیر گریه ‌می‌کند

عرق پیشونیت از شرمه حسین 
خون بچمون هنوز گرمه حسین 
خاک و آروم بریزی روی تنش 
استخون شیش ماهه نرمه حسین 

خاک می‌گن سرده نه خاک اصغرم 
تشنه کشتنش نمیشه باورم 
خاک نریزی روی میوه‌ی دلم 
خاک و باید بریزی روی سرم 

الهی هیچ‌کسی شرمنده نشه 
عوض گریه به او خنده نشه 
سر بچه‌م به یه مو بنده حسین 
مواظب باش که از تنش کنده نشه 

بیدارت کرد، حرمله خواب بودی 
تشنه‌ی یک، جرعه‌ی آب بودی

بند دل ما پاره میشه
مادرت بی‌چاره میشه
این سینه‌ی پا خورده‌ی من 
آخر برات گهواره میشه 

رنگ تو یهو پرید وای رباب
گریبان واسه‌ت درید وای رباب
رو لب بچه باید شیر باشه
از لب تو خون چکید وای رباب

---

شاه از رباب روی حرم آمدن نداشت
یک قدم رفته به خیمه دو قدم برگشته

تو فقط غصه نخور صد علی اصغر به فدات

---

حالا که پر کشیده رفته دیگه
مدیونم ازش سراغی بگیرم
من و شرمنده تر از این نکن
سرتو پایین بگیری می‌میرم

من و مادر علی حساب نکن
من فقط با تو هم آشیون بودم
مادرش زینبه و باباش تویی
این وسط منم کنیزتون بودم

من که سر سپرده‌ی عشق توام
بعد از این سایه‌ی سر می‌خوام چکار
ای تموم زندگیم فدات حسین
من تو رو می‌خوام پسر می‌خوام چکار

برو خاکش کن و غصه‌شم نخور
می‌ره اون دنیا کنار عموهاش
خیالم جمع از این که تنها نیست
مادرت مادری می‌کنه براش

تن تو دارم به خاک می‌سپارم و
خونتم دارم به آسمون میدم
من باید گهوارتو تکون بدم
حالا دارم شونتو تکون میدم

پشت خیمه قبر تو کندم علی 
دیگه عمه‌ها تو رو ندارنت 
دیگه آفتاب اذیتت نمی‌کنه 
اگه سر نیزه ها در نیارنت 

---

آن‌قدر نیزه زمین زد بدنش پیدا کن 

---

لب تشنه آه، از لبهات یاد کردن
رو نی بودی، آب و آزاد کردن

ای وای من، مظلوم آقای من 

لب تشنه‌ای خشکیده شیرم 
باید از شرمت بمیرم 
جشن یک سالگی تو باید 
انگار سر قبرت بگیرم 

حرمله داره چه خرسند میاد 
گریه‌هام مگه برات بند میاد 
گل من با گریه از دنیا رفت 
به لبای بچه لبخند میاد 

حالا حتی بخندی گریه داره 
تن کوچیک تو بین مزاره 
الهی من نبینم روزی رو که 
سر تو روی دست نیزه داره 

ای وای من، مظلوم آقای من 

حالا که هدف گلوی اصغر شده است 
چشمان سه شعبه هم دگر تر شده است 
با گریه به زیر لب سه شعبه می‌گفت 
ای وای رباب تازه مادر شده است

افسوس نشد کسی تو را آب دهد
آرامش و خاطر به دل باب دهد
این غم کشدم رباب باید پس از این
گهواره‌ی خالی تو را تاب دهد

دلش خوش بود با طفل خیالی
اگر گهواره را پس داده بودند

خودم خون از گلویت پاک کردم
خودم قنداقه‌ات را چاک کردم
الهی قسمت کافر نگردد
خودم بودم تو را در خاک کردم

به لب نام قشنگت مونده مادر
عدو حیرون ز جنگت مونده مادر
علی یک یادگاری دارم از تو
به سینه جای چنگت مونده مادر

یارالی علی
 آب آزاد شده جات خالی علی
یارالی علی
 رو نیزه چرا بی‌ حالی علی

ای بی سر علی
 نیزه از تو بزرگ تر علی
ای بی سر علی
آخر بهم نگفتی مادر علی

قرص قمر رباب ای تاج سر رباب
کوچیک سرت اما شده سایه سر ربابژ
ای کار و کس رباب برگرد نفس رباب
از بس گریه کردم همه میگن که بسه رباب

اگه پایین بیای دورت می‌گردم...

احساس مادری به همین شیر دادن است

دو چشمت روی نیزه ناز مانده
برای مادرت یک راز مانده
بگو تقصیر نیزه با سه شعبه است
چرا مادر دهانت باز مانده

ای حال خوش رباب قربون توشه رباب
خندت نمی‌گیره خودش و هم بکشه رباب
شیش ماهه یل رباب قند و عسل رباب
رو نیزه نشسته اند بهتره یا بغل رباب

تمیزش می‌کنم دستم بیادش 
سرش خاکی و خونی و کبوده 
ببینن مادرای شام چی می‌گن 
نمی‌گن مادرش مادر نبوده 

همون روز دهم بود پشت خیمه 
دلم رو لای دستاش خاک کردم 
همون جا با همین چادر که سوخته 
خون روی لباش و پاک کردم 

سه شعبه بسته راه چاره ات را 
ببین این مادر آواره ات را 
همان کس که تو را از من گرفته 
ز دستم می‌کشد گهواره را 

می‌فروشم زیور و گهواره ات را می‌خرم 
کور باشم من نبینم بین بازاری علی 

قهر کردی با من و پایین نمی‌آیی ز نی 
بوسه‌ای بر مادرت بدهکاری علی 

قبطه خوردم بعد تو بر هر زنی که نیمه شب 
کودکش را خود بخواباند به گهواره‌ای 

بالای نیزه تازه تو شش ماهه می‌شوی
وقتش رسید بود که دندان بر آوری 

می‌زنی لبخند پیدا می‌شود سر های تیر 
عاقبت دندان شیری ام در آوردی 

---

چه بانویی که همانند عود می‌سوزد 
چه در قیام چه وقت قنوت می‌سوزد 
به یاد تشنگی کودکش به ساحل رود 
گرفته زمزمه‌ی رود رود می‌سوزد

میشه کسی ببینه و جون نده
ناله‌شو به هفت آسمون نده
می‌بینم رباب و گریم می‌گیره
دستاش و بسته بودن تکون نده

حرمله گلشنمو ازم گرفت
گل رو دامنمو ازم گرفت
من اگه لالا نگم دق می‌کنم
لالایی گفتنمو ازم گرفت

اشک ابر تو مگه یادم میره 
قتل صبر تو مگه یادم میره 
کفن و دفن تو اگه یادم بره 
نبش قبرت و مگه یادم میره 

همه‌ی آرزوی من این است
همه را با تو آشنا بکنم 
بغل تک تک حسینیه‌ها 
یک ربابیه هم بنا بکنم

بهر تسکین مادرت ای کاش
به تن خسته‌ی تو جان بدهم 
بازوی کوچک و نحیف تو را
من چگونه تکان تکان بدهم 

اسمع افهم علی اصغر من 
این صدای گرفته‌ی باباست 
به تن خسته ام نگاه نکن 
روح من هم کنار تو این‌جاست 

خاک می‌ریزم و نمی‌خواهم
بزنم حرف های آخر را 
وقت غسل و حنوت تو دیدم
می‌دهی بوی شیر مادر را 

سر او را به زیر سنگ لحد
مثل اهل قبور بگذارم 
آه باید به جای گهواره
پسرم را به گور بگذارم 


موقت می‌کنم دفنت که دور از هر بلا باشی 
مبادا موقع غارت به زیر دست و پا باشی 

تو را در خاک پوشانده ام لحد ای کاش می‌چیدم 
اگر این کار می‌کردم سرت بر نی نمی‌‌دیدم 


آشنای قدیمی‌ام بانو از گدایان درگهت هستم 
و همیشه حوائج خود را به نگاه کریمه‌ات بستم 

سلام ما به رباب و وفای سرشارش
زنی که همت مردان بود ایثارش

نظرات