به یمن مقدمت امشب مرادمان دادند به دست شاه خراسان جوادمان دارند چه عزّتی به خادمان و غلامان دادند کسی که خواست بگردد غلام این درگاه بگوید اشهد انّ علی ولی الله همین که گندم رویت کمی نمایان شد تمام عالم خاکی شکوفه باران شد هزار در نگفته چه زود درمان شد دل پدر ز وجودت چه شاد و خندان شد تو نازدانه سلطان طوس خواهی شد مسیح خانهی شمس الشّموس خواهی شد تو آمدی که برای پدرعصا باشی پدر اگر بشود کعبه تو صفا باشی تو آمدی که به هرغم گره گشا باشی و شاهزاده ای از مشهدالرّضا باشی شب ولادتتان رنج وغصه ناپیداست بخند خندهیتان کاشف الکروب رضاست در آستان تو مشغول نوکری شده ایم و محو جلوات پیمبری شده ایم و مفتخر به غلامی و سروری شده ایم ز هیزم آور شهر مدینه بیزاریم قسم به نام خداوند دوستت داریم به شوقتان همه جا سینه را سپر کردیم برای دیدنتان از نجف گذر کردی به بارگاه و به ایوان طلا نظر کردی به عشق شیرخدا شهر را خبر کردی کسی که خواست بگردد غلام این درگاه بگوید اشهد انّ علی ولی الله برای شعر و غزل استخاره میگیرم اجازه از کرمش چندبارِ میگیرم به روی دست خودم گاهواره میگیرم همیشه حاجت از این شیرخواره میگیرم نوشته اند شما عشق رایجی آقا شوم فدات که باب الحوائجی آقا قرارهست که هم نام مرتضی باشی برای درد گرفتارها دوا باشی تو آخرین پسر شاه کربلا باشی از این به بعد آقا به هر کجا باشی از این به بعد دور و برت چند مشک پر آب است برای دیدن رویت رقیّه بیتاب است عرشیان در دل خود شور مکرّر دارند یک به یک شوق به میخانهی دلبر دارند لطف و اعجاز شما را همه باور دارند همگی چشم به دست علی اصغر دارند دل بیچارهی ما در تب و تاب است یقین تا ابد سائل فرزند رباب است یقین پسر خون خدا جلوهی ایثاری تو خون حیدر به رگ و ریشهی خود داری تو پایش افتد به یقین حیدر کراری تو علّت خندهی ارباب و علمداری تو سائلت با علی و فاطمه همکیش تر است برق چشمان تو از تیغ دو دم بیشتر است گوشهی چشم تو بر هم زند این دنیا را دیدن اشک تو بیتاب کند سقا را با نگاه تو دهد فاطمه حاجتها را نفست محو خودش کرده دم عیسی را لقب شافع عالم به شما میآید نام زیبای علی هم به شما میآید