
خیال روی تو در هر طریق همره ماست نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست به رغم مدعیانی که منع عشق کنند جمال چهره تو حجت موجه ماست ببین که سیب زَنَخدان تو چه میگوید هزار یوسف مصری فتاده در چَه ماست اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد گناه بخت پریشان و دست کوتَه ماست به حاجِبِ در خلوت سرای خاص بگو فلان ز گوشه نشینان خاک درگه ماست به صورت از نظر ما اگر چه محجوب است همیشه در نظر خاطر مُرَفَه ماست اگر به سالی حافظ دری زند بگشای که سال هاست که مشتاق روی چون مه ماست شاعر: حضرت حافظ *** پسرم اى پسرم اى پسرم کس نداند که چه آمد به سرم نه همین روح سجودم بودى تو همه بود و نبودم بودى گرچه صدپاره تنى اکبر من حاصل عمر منى اکبر من دل من چون تن تو صد چاک است بعد مرگ تو حسابم پاک است کُشتى ام اى همه زندگی ام گشته اى باعث شرمندگی ام بدنت سیر ز جانم کرده این همه تیر کمانم کرده بس که صدپاره ز پا تا سر توست همه دشت پر از پیکر توست دیدنى کرده مرا دیدن تو میکِشم حسرت بوسیدن تو دست خود شانه گیسوت کنم عوض بوسه تو را بوت کنم جان به لب از لب خشکت خجلم سخنى گو که شده آب دلم mohjat_net