تا رفتم از حال

تا رفتم از حال

[ وحید شکری ]
تا رفتم از حال
گوشواره خلخال گم کردم

اینا چیزی نیست
بابا تو گودال گم کردم

با صورتم چکار کنم 
فقط بگید کدوم طرف فرار کنم

چه‌جوری دست به موم زدن
منو درست جلو سر عموم زدن

خشکه حلقومم 
گفتم مظلومم، بدتر زد

بعد از هق هق‌هام 
تا دید آرومم، بدتر زد

یه جوری زد که جون بدم
یه روز بیاد زجرو بهت نشون بدم

همون که قد بلندتره
یه ساعتم از زدنم نمی‌گذره

این پهلو ناقص 
این بازو بی حس، ای بابا

ما رو چرخوندن 
مجلس به مجلس، ای بابا

یه شهری رو، شریک کنن
فقط می‌خواستن عمّه‌مو  کوچیک کنن

چطور بگم که پیر نشد
 این خانواده مردشم اسیر نشد

بند اومد راه‌ها
دست بدخواه‌ها، سنگین بود

هر کی سنگم زد 
باریک‌الله‌ها، سنگین بود

یتیمو با طناب زدن 
سرتو رو تو بغل رباب زدن

برای زن بده غمش 
زمین که می‌خوره نباشه مَحرمش

قلب تو از سنگه 
دست از سرم بردار

کُشتی منو پاتو 
از معجرم بردار

دستات چه سنگینه 
تا می‌زنی هر بار

این غُل و زنجیرو 
از گردنم بردار

من مو سپیدم نزن نزن 
بچه شهیدم نزن نزن

اصلا می‌فهمی سه سالمه 
بابا ندارم نزن نزن

موهامو سوزوندی 
دستت نبود انگار

دنبالم افتادی 
دست از سرم بردار

چشمام نمی‌بینه 
بس که هُلم دادی

گوشواره‌هامو دیدم 
اونروز توی بازار

عمه می‌بینه نزن نزن 
گریه‌ش می‌گیره نزن نزن

هر کی که رد شد بهت می‌گفت
بچه می‌میره نزن نزن

نظرات