برای عمهیتان نذر کردهایم آقا عاشق همیشه قسمتش، حیران شدن بود پاره گریبان، بی سر و سامان شدن بود از حرم تا قتلگه، زینب صدا میزد حسین دست و پا میزد حسین، زینب صدا میزد حسین بگو چکار کنم تا که دست وپا نزنی بگو چکار کنم آب را صدا نزنی اول قرار ما دو تا، قربان شدن بود رفتی و سهم من، بلا گردان شدن بود یک سال ونیم، آتش گرفتن مال من بود تقدیر پروانه، از اول سوختن بود یک سال ونیم، از رفتن تو گریه کردم با هر نخ پیراهن تو، گریه کردم خیلی برای کشتن تو، گریه کردم با خندههای دشمن تو، گریه کردم هر شب بدون تو، هزاران شب گذشته دیگر بیا، آب از سر زینب گذشته آخر مرا در غصهی ایام بردند با خاطرات سیلی و دشنام بردند بین همان شهری که بزم عام بردند این اخر عمری مرا در شام بردند پروانهها، خاکسترم را جمع کردند از زیر سایه، بسترم را جمع کردند باور نخواهی کرد، با اغیار رفتم با چادری پاره، سر بازار رفتم خیلی میان کوچهها، دشوار رفتم با نا سزای تند نیزهدار رفتم یادم نرفته، دست بر پهلو گرفتم با آستینم، با چه وضعی رو گرفتم یادم نرفته، دور تو جنجال کردند جمعیتی را وارد گودال کردند آن ده سواری که تو را پامال کردند دیدم تنت را زنده زنده چال کردند دیر آمدم کاری ز دستم بر نیامد سر نیزهی شمر از دهانت در نیامد دیر رسیدم من به سمت گودالت خیمه دریدم من، آه شمر جلوتر بود