برای روضهی زهرا بخدا یک جمله بسه تو کوچه گوشوارهی عرش خدا از گوش افتاد به روی عصمت الله، توی کوچه دست بلند شد یه جوری سیلی زد که فاطمه بیهوش افتاد چشاش دیگه وا نمیشه از رو زمین پا نمیشه حسن داره دِق میکنه گوشواره پیدا نمیشه کبوده روی ماهشو گرفته خون نگاهشو فاطمه به علی نگفت قصهی قتلگاهشو --- روضهی کوچه خودش اندازهی صد سال حرفه روضههای فاطمیه، حرف تازه کم نداره گریز روضهی امشب، همین باشه که زهرا تو این عالم یه سنگه، قبرکوچیک هم نداره کجا بیام زار بزنم سرمو به دیوار بزنم کجا برم داد بزنم بغضمو فریاد بزنم