پاشو ای مرد سحر

پاشو ای مرد سحر

[ قاسم نعمتی ]
پاشو ای مرد سحر     صبر زینب و نبر 
یه بار دیگه اذان بگو     پاشو ای مرد سحر

ای امیرالمومنین  حال زینب و ببین  
جون من جلوی  چشمام این چنین 
پاشنه پاتو نکوب روی زمین   
 ای امیرالمومنین 

شیر اوردن یتیما  
 برادر مونت بابا    
میاد از تموم کوفه ناله یا ابتا 
شیر اوردن یتیما

دوباره یه بسترو   خاطرات مادرو  
صدای امن یجیب دخترو 
تماشای زخمای کاری روی پیکرو   
دوباره یه بسترو 

پیکری که روز به روز لاغر میشه   
زنده خاطرات میخ در میشه   
چشم زینب تر میشه 

جواب امیرالمومنین:
دخترم گریه نکن   دلبرم گریه نکن
با صدای گریه‌های تو می‌لرزه پیکرم گریه نکن 
وا میشه دوباره این زخم سرم
 گریه نکن دخترم گریه نکن 

اونقدر گریه کنی   هر سحر گریه کنی 
وقتی که تو کوفه میشی دربه در گریه کنی 
هر دفعه چشم تو می‌افته به سر 
گریه کنی اونقدر گریه کنی 

محرمات دوربرت شاهد چشم ترت 
گر چه خون شد از غم من جگرت 
اما دست نزد کسی به معجرت  
محرمات دورو برت 

کربلا غوغا میشه  روی دشمن وا میشه 
بعد از اونکه از بدن سر حسین جدا میشه 
معجر دخترا سوغاتی کوفیا میشه کربلا غوغا میشه
 
دخترم جلو بیا. تا بگم ز کوفیا 
گذرت می افته از محله یهودیا 
می‌بینی به روی صورت تو
 جای کبودیا  دخترم جلو بیا

منبع:اشعار قاسم نعمتی

نظرات