شده وقت رفتن من ای همه هستم کجائی من غریب شهر شام و تو غریب کربلائی با لب تشنه . یاد عاشورا جان دهد زینب بی کس و تنها آه و واویلا مانده تنها یادگاری از تو روی سینه من پس گرفتم پاره پاره پیروهن را من ز دشمن این دم اخر. گرچه بی حالم یاد جسم تو. ته گودالم آه و واویلا کی رود از خاطر من بوسه زیر گلویت پیش چشمان تر من پنجه زد قاتل به مویت همه ء کرببلاارا من به دنبالت دویدم با همین دستان لرزان نیزه از پهلو کشیدم یک طرف خواهر. یک طرف مادر تیزی خنجر. نرمی حنجر آه و واویلا یاد شام و کوچه هایش خواهرت را داد آزار در پی رأست به نیزه آمدم تا بین بازار دیدمت ای قاری قران که در بزم شرابی میخورد روی لب تو چوب و از خونش خصابی پیش چشم من .خیزران خوردی با لب خونین صبر من بردی آه و واویلا ghasemnemati_ir@