لحظه لحظه اذونو وقت استجابته

لحظه لحظه اذونو وقت استجابته

[ حسین نوری ]
لحظه لحظه اذونو وقت استجابته
مسجد روضه خونه با من محرابم بی‌طاقته
چشمم سمت آسمونو تو قلبم یه حاجته

ای شمشیر بیا حاجتمو روا کن
 حال غربتو اشک منو نگا کن 
 مشتاقم  بیا درد بی کسیمو دوا کن

دیگه بیا ببین علی 
نشسته چش به راه تو 
حالا که وقت رفتنه
رفیق نیمه راه نشو

فزت و رب الکعبه

ای شمشیر غم دلم رو غیر ازتو به کی بگم
با یاد فاطمه دارم میسوزم مث یه شمع
تقدیر تنهاییامو تو کوچه زدی رقم

ای شمشیر یه روز کمرمو شکستی 
با ضرب غلاف سپرمو شکستی 
دست فاطمه دست یاورمو شکستی

یه روزی هستی منو
زدی میون کوچه ها
نوبتیم اگه باشه 
نوبت من شده حالا

فزت و رب الکعبه

مجروحه اگه سر من اما خونه جگرم 
میخوام نوحه  بخونم این لحظه های آخرم 
یاد روضه‌ی حسینم یاد غربت حرم

ای شمشیر نزار پسر منو تنها
وقتی جون میده  تشنه رو خاک صحرا 
توی قتلگاه وقتی تو رو می‌بینه زهرا

همدست قاتلش نشو
کنار نیزه‌ها نباش
شاهد سربریدن
غریب کربلا نباش

فزت و رب الکعبه

منبع:انجمن ادبی تکیه نوکری(مشهدمقدس)

نظرات