اونجایی که دق می‌کنه زائر از غم

اونجایی که دق می‌کنه زائر از غم

[ بهمن عظیمی ]
اونجایی که دق می‌کنه زائر از غم - حرم بقیعه
از غربت اون می‌گیره قلب آدم - حرم بقیعه

چشم زوّار بقیع روز و شب / بارونی
وقتی اونجایی چه بی‌سامونی
انگاری تنها توی زندونی / وای

سلام آقا
غرق غمه دلی که مبتلاته
فاطمه گریه کن روضه هاته
ضریح تو توو قلب نوکراته

اونجا که غمش اشکتو در میاره - حرم بقیعه
اونجا که الان یه زائرم نداره - حرم بقیعه

تو خودت دردِ دلِ زوّارو / می دونی
حتی گریه هاشونم پنهونی
نه حرم داری نه سایه بونی ، وای

سلام آقا
عجب غمیه غم بی قراری
روی دلم مونده یه زخم کاری
حتی زیارتنامه هم نداری
(یه سنگ قبر ساده هم نداری)

اونجایی که قبله ی تموم دلهاست - حرم بقیعه
اونجایی که زائرش همیشه زهراست - حرم بقیعه

شبیه حسین غمت جا داره / تو سینه
اسم تو به درد من تسکینه
چقدر نام حسن شیرینه / جان

سلام آقا
دوسِت دارم اندازه ی یه دنیا
ای پسر ارشد بی بی زهرا
از نفست زنده میشه مسیحا

منبع:موسسه ادبیات آیینی بی‌پلاک

نظرات