خجالت می‌کِشم

خجالت می‌کِشم

[ بهمن عظیمی ]
خجالت می‌کِشم ، چقد از خواهرت
نمی‌دونم الان کجایید
دلم بی‌تابه کاش ، که دستم می‌شِکست
نمی‌گفتم اینجا بیایید

کمی فکر رقیه باش / من بمیرم براش حسین 
نمیاوردی لااقل / زن و بچه ت رو کاش حسین

 نیا به جون مادرت - حیفه آخه آب آورت
 میشه اِرباًاربا حسین - بدن پاک اکبرت

***
میون کوفیا ، فقط حرفِ توئه
اینا واسه تو نقشه دارن 
نیا کوفه حسین ، که اینجا داغتو 
روی قلب زینب می‌ذارن

نیا اینجا پسر عمو / جان زهرا! پسر عمو 
سرِ تاراجِ معجرا / شده غوغا پسر عمو

نیا که توو بیابونا - میشه آواره خواهرت
شنیدم صحبتاشونو - واسه‌ی قیمتِ سرت

***
چیکار باید کنم ، واسه برگشتنت
همه ترسم اینه بشه دیر
کسی فکر تو نیست ، توو این شهر و دیار
به جز نیزه و تیر و شمشیر 

روزگارت سیاه میشه / خواهرت بی‌پناه میشه
نیا اینجا که قسمتت / گودیِ قتلگاه میشه

خیلی بی رحمن کوفیا - همه شون بی شرم و حیا 
خیلی کوچیکه دخترت - جان زهرا اینجا نیا

اشعار آیینی بی‌پلاک

نظرات