با اشک چشام با خیال صدات

با اشک چشام با خیال صدات

[ داود قاضی ]
با اشک چشام با خیال صدات
من آب و جارو می‌زنم خرابه رو برات
دلتنگ توام می‌دونم که توام
دلت برام تنگ شده بابا فدای اون چشات

شبا تا خوده صبح بیدارم - خیلی درد دارم
ببین این لخته خونو - که شده گوشوارم

میدونی که سرم سنگینه - چشام تار می‌بینه
بیا که آغوش تو - واسه من تسکینه ۲

(جونم و گرفتن ؛ ذره ذره کم کم ۲
میدونم به موقع میرسی واسه کفن و دفنم)

داد از این جدایی ۳ بابایی وای از این جدایی

مثل قدیما میکشی نازمو ؟
میخوام یواشکی بگم بهت یه رازمو
اون روزی که دستامو بسته بودن
دیدم توی بازار شام چادر نمازمو

بابا از روی نی می‌دیدی - برات قرآن خوندم؟
راستی میدونی از اون - شبی که جا موندم؟

توی تاریکی میترسیدم - مگه من چندسالَمْ؟
کاشکی که زجر نمی‌اومد - بابا جون دنبالَمْ ۲

(نایی من ندارم ؛ بسکه سیلی خوردم ۲
دیدمت روی نیزه بابا کاشکی که میمردم)

داد از این جدایی ۳ بابایی وای از این جدایی

منبع:موسسه ادبیات آیینی بی‌پلاک

نظرات