بابا تو این چند روز دور از تو

بابا تو این چند روز دور از تو

[ امیر آهمند ]
بابا تو این چند روز دور از تو 
شبیه خاکستر آتیشم 
یه وقتایی خاموشم و سردم 
یه وقتایی هم شعله ور میشم
چقد نماز خوندم که برگردی 
چقد دعا کردم بیای پیشم 

وضوم شده با اشک و خون
چادر سوختم روضه خون 
نگم برات چقد مشکله نماز خوندن با لکنت زبون

تازه بابا وقت اذون
میزد به پهلوم ساربون 
میگفت اگه تونستی حالا نمازت رو ایستاده بخون 

وای 
گیرِ بی حیا افتادم بابا
از حال دعا افتادم بابا 
دیگه از صدا افتادم بابا 

بابا بابا خستم از این دنیا

میخای بدونی که براچی 
شبیه همدیگه شدیم حالا 
آخه همونا که توی گودال 
تو رو گیر آوردن تک و تنها 
منم یه جا تنها گیر آوردن 
تا جایی که خوردم زدن بابا 

سنان و شمر و حرمله
نه یک دفعه چندمرحله 
دور از چش داداش اکبرم منو میزدن سر حوصله 

تازه توی این فاصله
دیگه نگم از سلسله 
دیگه نگم از دستای پر از زخم و پای پرابله 

وای 
از درد زیاد اشکم درمیاد
تا یادم میاد اشکم درمیاد 
از ابن زیاد اشکم درمیاد 

بابا بابا خستم از این دنیا

یه شب تو صحرا گم شدم بابا 
یکی اومد با خنده پیدام کرد 
با دیدنش خوشحال شدم اول 
تا اینکه با بی رحمی دعوام کرد 
با دستای سنگین مردونش 
منو زد و خودش رو بد نام کرد 

همینکه زجر از راه رسید
صدای نالم رو شنید 
یه جوری سیلی زد به من که دیگه چشام جایی رو ندید

یه حرفی زد رنگم پرید
تنم میلرزید مثل بید 
بزار چیزی نگم بهتره چجوری منو رو خارا کشید 

وای
از اونجا به بعد خیلی بد میزد
از روی حسد خیلی بد میزد 
با مشت و لگد خیلی بد میزد

بابا بابا خستم از این دنیا

شعر و نغمه: امیر آهمند
انجمن ادبی تکیه نوکری مشهد

نظرات