یکی دستور میداد؛ غارتش کنید خواهرش داد میزد؛ راحتش کنید دافع البلايا؛ سنان سیلی میزنه به کعبة الرزايا دافع البلايا؛ غریب گیر آوردنش، چه کار کنم خدایا؟! (خون تو شد مباح، زخمی بی پناه) دستهجمعی باهم؛ میزدن شدید یه نفر میگفتش؛ جایزهم بدید حرف بد شنیدم؛ گشتم ولی دور و برم یه مَحرمم ندیدم حرف بد شنیدم؛ به سختی نیزه از تنِ برادرم کشیدم (خون تو شد مباح، زخمی بی پناه)