ابوذر بیوکافی

یکی دستور می‌داد‎؛ غارتش کنید‎

842
5
یکی دستور می‌داد‎؛ غارتش کنید‎
خواهرش داد می‌زد‎؛ راحت‌ش کنید‎

دافع البلايا‎؛
سنان سیلی می‌زنه به کعبة الرزايا‎
دافع البلايا‎؛
غریب گیر آوردنش، چه کار کنم خدایا؟!

(خون تو شد مباح، زخمی بی پناه‎)

دسته‌جمعی باهم؛ میزدن شدید
یه نفر می‌گفت‌ش؛ جایزه‌م بدید

حرف بد شنیدم‎؛
گشتم ولی دور و برم یه مَحرمم ندیدم‎
حرف بد شنیدم‎؛
به سختی نیزه از تنِ برادرم کشیدم‎

(خون تو شد مباح، زخمی بی پناه‎)

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش