منو آتیش نزن نگو که میرم یه لحظه هم نباشی من میمیرم نفسهام به نفسهای تو بنده با آهنگ صدات آروم میگیرم بری تنها میمونم، تویی آروم جونم همش تو فکرم اینه نباشی بیسامونم تو تنها تکیهگاه من، پناه بیپناه من برام سخته بی تو، چیه آخه گناه من؟ مکن ای صبح طلوع... شب آخره و میگی تو گوشم باید بار غمت باشه رو دوشم میگی تقدیرمه که بعدِ تو باید رخت اسارت بپوشم میبینم عصر فردا که تو افتادی از پا تو تشنه میمونی به روی خاک صحرا فدای تو بشه جونم، ببین حال پریشونم سرت میره به روی نیزه، من بی تو نمیتونم مکن ای صبح طلوع.... کجا میخوای بری؟ چرا منو نمیبَری؟ حسین این دَم آخری چقدر شبیه مادری قرارمون چی بود؟ که بیقرار هم باشیم حسین هرچی که پیش اومد باید کنار هم باشیم تو میری و زینب میمونه سرت روی نیزه مهمونه جای من میون ویرونه مکن ای صبح طلوع...