علی ابن حیدری، دل ما رو می‌بَری

علی ابن حیدری، دل ما رو می‌بَری

[ حسین طاهری ]
علی ابن حیدری، دل ما رو می‌بَری...
می‌کنم شُکر خدا که توی این کشوری

جوونیمون فدا جوونت، بابُ‌الجوادو داری آقا
با پنجره فولاد می‌گیرم، یه عکس یادگاری آقا

علی ابن حیدری، دل ما رو می‌بَری...

به دست صندوق امانات، این دل عاشقو سپردم
غذایی یا رضا رو دستِ، غذای حضرتی نخوردم

علی ابن حیدری، دل ما رو می‌بَری...

روبه‌رو گنبد طلام، رو لبامه السّلام
بی‌خیالِ این و اون، تو رو می‌خوام والسّلام

علی ابن حیدری، دل ما رو می‌بَری...

یادش‌به‌خیر مادربزرگم، چه مهربون و باصفا بود
انگشتری برام خرید که سوغات بازار رضا بود

علی ابن حیدری، دل ما رو می‌بَری...

می‌خوام که با قطارِ مشهد، بازم بیام پابوست آقا
منو دوباره دعوتم کن، زیارت مخصوصت آقا

علی ابن حیدری، دل ما رو می‌بَری...

به‌خدا که مشهدت داره بوی کاظمین
موقع اذن دخول، رو لبامه یا حسین

علی ابن حیدری، دل ما رو می‌بَری...

داره صدا نقّاره‌خونه‌ت، بازم می‌پیچه تو گوشم
دلم می‌خواد مُحرّم امسال، تو حَرمت مشکی بپوشم

علی ابن حیدری، دل ما رو می‌بَری...

می‌شناسی تو ایرانیا رو، که عاشق کرب‌و‌بلاییم
دوباره اربعینِ امسال، تو موکب امام رضاییم

علی ابن حیدری، دل ما رو می‌بَری...

نظرات