صدقه سر شما کویر دریا شد کور اسمتونو برد و دید بینا شد گرهِ کور شدم به شوق دستاتون که به لطف سفرهی شما گره واشد اسمش مثل عصای موسی میشه تو پرخاشِ موج گرفتاریها ام البنین اگه دعا کنه برات اللهم آمین میگه زهرا امشب باید حاجت بگیرم تا راضی نشی ازم نِمیرم به حضرت صدیقه بگو که راضی شه واسه حسین بمیرم شما اُمِّ بَنینی اَغیثینی... به فدای بغضی که تو گلوتونه وقتی بشیر داره روضه میخونه ما با روضههای مَشک آب میمیریم چشم شما برا رباب گریونه مادر بودی شما فقط میفهمی مادر وقتی با بچشه خوشبخته وقتی بچه بمیره از بیآبی خیلی خیلی برای مادر سخته با اینکه بیآبی شدید شد اما عباست رو سفید شد ردِّ سیلیها واسه وقتی هستش که عباست شهید شد شما اُمِّ بَنینی اَغیثینی... تکلیف خیمه مثل روز روشن شد سهم عباسِ تو که عمودِ آهن شد اون معجری که از خاک مُبَرّی بود مجروح رفت و آمدای دشمن شد اُمُّ البنین گریه کن از اینجا روضه دیگه مصیبت گوداله اُمُّ البنین نگاه کن این زخما رو جای رد کشیدنه خلخاله تنهاشون زیر دست و پا بود سر هاشون روی نیزهها بود زینب رو همسایش ندیده اونجا بین نامحرما بود