صبر رقیه

صبر رقیه

[ محمدحسین حدادیان ]
حالا که جمعیم دور هم
عمو رو هم صدا کنم چی
با روسریم واسه سرت عمامه دست و پا کنم
تو بغل خودم بمون 
تموم شده صبر رقیه
الهی عمه سرتو بذاره تو قبر رقیه
جلوی دخترای شام روی منو زمین نندازیا
بازی امروزشونه هولم بدن همبازیا
هولم بدن،هولم کنن
برا همین بخندن بعضیا
این سنان از زجر بی ادب تره
بی ادب تره بی ادب تره
زجر بگذره سنان نمیگذره
بدنم پر شده از جای لگد
جای لگد،جای لگد
شترش راه نمیرفت منو میزد
منو میزد،منو میزد

تا صبح میگم بشنون یزید بی ادب غلط کرد
میخواستن که بشکنه عمم جلو اون همه نامرد
گفتم به زین العابدین
تو خواهرامو رو به راه کن
مجلسو میریزم به هم
سنان اونورو نگاه کن

چقدر کتک خوردم برات
فدا سرت همه کبودیا
خواستم سرت رو نبرن توی محله یهودیا
نفرین به استقبالشون 
با چوب و سنگ دم ورودیا
بابا،بابا
من میفهمم نفس بریدرو
بریدرو،بریدرو
صورت روی زمین کشیده رو

کوچه هاشون پر شده از موی من
از موی من،از موی من

همش منو کشید شبیه وحشیا
همش میگم عمو زجرو نبخشیا
میمیرم آخرش اگه نباشیا
موهامو میگیره...

نظرات