زیر باران دوشنبه بعد از ظهر اتفاقی مقابلم رُخ داد وسط کوچه ناگهان دیدم زن همسایه بر زمین افتاد سیبها روی خاک غلطیدند چادرش در میان گرد و غُبار قبلاً این صحنه را نمیدانم در من انگار، میشود تکرار آه سردی کشید، حس کردم کوچه آتش گرفت از این آه و سَراسیمه گریه در گریه پسر کوچکش رسید از راه گفت:آرام باش، چیزی نیست به گمانم فقط کمی کمرم... دست من را بگیر، گریه نکن مرد، گریه نمیکند، پسرم چادرش را تکاند با سختی یا علی گفت و از زمین پا شد پیش چشمان بی تفاوت ما نالههایش فقط تماشا شد صبح فردا به مادرم گفتم گوش کن، این صدای روضهی کیست طرف کوچه رفتم و دیدم در و دیوار خانهای مشکیاست کوچه را چون دوباره مینگرم تا مدینه دلم کند پرواز گریه، مادر، دوشنبه، در، کوچه (راستی فاطمیه آمد باز)۳
😔😔😔😔😔
درود