دل من باز تب جنون داره

دل من باز تب جنون داره

[ وحید شکری ]
دلِ من باز تبِ جنون داره 
دوباره رحمته که می‌باره
اومده هر کسی گرفتاره 
شب، شبِ علمداره

یلِ با جرئت و جگر اومد 
اونی که نیست مثل بشر اومد 
شبای غم دیگه به سر اومد 
حضرت قمر اومد 

تو این شبا بگو اباالفضل 
مثل رقیه خاتون 
بگو خوش اومدی عمو اباالفضل

شاهِ دنیان، اباالفضلیا 
پرچم بالان، اباالفضلیا
اسم عباس که باشه وسط
می‌شن طوفان، اباالفضلیا 

وقتی حرف از ابوفاضله 
دنبالشون نباش رو زمین 
روی اَبران، اباالفضلیا 

سائلِ مادرِ اباالفضلم 
اسیرِ ساغرِ اباالفضلم
تا ابد دَم‌پَرِ اباالفضلم 
نوکرِ اباالفضلم 

به ادب معروفه و حسّاسه 
شأنشو جز خدا کی می‌‌شناسه؟
به‌خدا خلقتِ بهشت واسه 
یک نفسِ عباسه 

قلبم شده مال اباالفضل 
یه روزی از سرِ ذوق 
می‌میرم جلو تمثال اباالفضل

قلبِ بی‌تاب، اباالفضلیه
دل با آداب، اباالفضلیه 
ماه از عباس گرفت نورشو 
حتّیٰ مهتاب، اباالفضلیه

من که اُمُّ‌البَنینی‌ام و 
اُمُّ‌البنین حسینیه و 
امّا ارباب، اباالفضلیه

نظرات