ادب متولد شد

ادب متولد شد

[ وحید شکری ]
ادب متولّد شد
آئینه‌ی آئینه‌ی نسب متولّد شد
شرف متولّد شد
شه‌زاده‌ی سلطان نجف متولّد شد

او آمده هیبت بدهد هیبت را
او آمده عزّت بدهد عزّت را
او آمده تصویر کند معنای
مِهر و غضب و غیرت را

طوفانِ علی، یادآورِ چشمانِ علی
دریای جنم، احیاگر عنوان علی
جانان علی، جان علی

یا ابوفاضل، یا مولا...

وفا متولّد شد
دلگرمیِ شاهِ کربلا متولّد شد
وقار متولّد شد
در خانه‌ی حیدر ذوالفقار متولّد شد

او آمده تا زنده کند ایمان را
او آمده یاری بدهد قرآن را
بعد از پدرش به او لقب باید داد شاهنشهیِ مردان را

یک مرد خطر، یک حیدر کرّار دگر
یک مرد نبرد، با هیمنه‌ی تیغِ دو سر
کوه جبروت، مثل پدر

یا ابوفاضل، یا مولا...

قمر متولّد شد
جنگ‌آور میدانِ ظفر متولّد شد
امیر متولّد شد
نام‌آور بی‌مثل و نظیر متولّد شد

او آمده اسوه‌ی شجاعت باشد
تا حامیِ خیمه‌ی امامت باشد
او آمده تا برای کل هستی
معیار بصیرت باشد

خوش نام و نشان، فوق بشر و فوق بیان
حیدر وجنات، بر قلب شهامت ضربان
عشق حسنین، ماهِ جهان

ابوفاضل، ابوفاضل، ابوفاضل...

نظرات