جنگ اُحد که توی دل لشکر رفت خندق و عبدود هم که باز حیدر رفت فراری زد به کوه و علی بیزره مرحبو کشت و سمت درِ خیبر رفت نقابت رو زدی رفتی، دارن اسمتو میپرسن دودَم جای خودش حیدر، که از اسم تو میترسن به دست دودَم، تا که ملحق بشه تنا روی خاک، سر معلّق بشه به میدون بیاد داره هر کی جگر شکافت ضربهی تو سرو تا کمر حیدر حیدر...