به پابوست آمدم اما

به پابوست آمدم اما

[ میثم مطیعی ]
به پابوست آمدم اما 
بالا سَرت کجا بود

سَرَت تا آنجا که می‌دانم 
بالایِ نیزه‌ها بود

همین‌جا بود آن غروبی که 
تو بر زمین نشستی

همین‌که چشمانِ تارت را
به روی خیمه بستی

نه دیگر زینت به گوشی ماند
نه انگشتر به دستی

وای، شدم بینِ هر کوچه حیرانت
چُنان گیسوانت پریشانم

بمیرم برای یتیمانت
وای، نمی‌گویم از دردِسرهایم

نمی‌گویم از هم‌سفرهایم
بماند، بماند، خبرهایم

(غریب آقا، ای غریب آقا) 3
***

رسیده یک آسمان مهتاب
با قامتی هلالی

میان این کاروان اما
جای رقیه خالی

زِ روی هر ناقه افتادند
چون برگ زردِ پاییز

همه زخمیِ غربت و دوری، 
دل‌ها زِ غصه لبریز

برایت از راهِ دور اینک
مهمان رسیده برخیز

وای، دلِ کودکان شعله‌ور گشته
همه خیره بر راه و سرگشته

که شاید عمو رفته برگشته
وای، رباب و علی اصغری که نیست

امیدش به آب آوری که نیست
به بابای تشنه‌تری که نیست

(غریب آقا، ای غریب آقا) 3
***

نظرات