حاج جواد حیدری

گلی که خود بدادم پیچ و تابش

2265
12
گلی که خود بِدادُم پیچ و تابَش
به آهِ دیدِگانُم دادم آبش

به درگاه الهی کی روا بی
گل از مو، دیگری گیرد گلابش

عطش را اِی علی بیچاره کردی
پِیِ خود آب را آواره کردی

برایِ حِفظِ بابایِ غریبت
گلویِ نازُکَت را پاره کردی

نِمودی بَر پِدَر یاری عزیزم
از او کردی طرف‌داری عزیزم

الهی مادرت دورت بگرده
چه قَبرِ کوچکی داری عزیزم

شدی مردی به تنهایی بُنَیَ
بلا گَردون بابایی بُنَیَ

الهی مادرت دورت بگرده
گلو پاره چه زیبایی بُنَیَ

من و داغِ تو و دردِ اسیری
کجایی دستِ مادر را بگیری

به یادِ حَنجَرَت هر لحظه گویم
الهی حَرمَله آتش بگیری

گلی نشکفته از گل‌شَن گرفتی
تمومِ عمرمو دشمن گرفتی

الهی حرمله دستت قَلم‌ شه
کبوتر بچه‌مو از من گرفتی
***
غم‌مخور صیدِ خوارج می‌شوی
تا ابد باب‌الحوائج می‌شوی
***

ای قوم روح پیکَرَم هستین
ثانیه حیدر، علیِ‌اصغَرَم هستین

آن همه اصغَر بودند اکبرم هستین
حجت کبرای روز محشرم هستین

طفل بدین کودکی گناه ندارد؟
یا که سر رزم با سپاه ندارد؟

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش