
چهجوری زدنت که خونِ پهلوت بند نمیاد چهجوری زدنت که خونِ بازوت بند نمیاد به لب زینب لبخند نمیاد حق میدم به بچههات بلند برات گریه کنن پابهپای نالههات برا غمات گریه کنن بشکنه دستشون که کبوده تنت بشکنه دستشون جلوی حَسنت تو رو میزدنت، تو رو میزدنت یه جوری زدنت پَرت شکسته همنفسم یه جوری زدنت برا نفسهات دلواپسم رفیق راهم، ای همقسمم میخِ دَر یه کاری کرد که محسنت دنیا نیاد تازیونه کاری کرد که دست تو بالا نیاد نفرینِ روزگار که بیهوا زدن نفرینِ روزگار تو رو با پا زدن بیحیاها زدن، بیحیاها زدن