وصف او را نتوان گفت به صد منظومه گفته معصوم به او «فاطمهی معصومه» آفتابی که به سر چادری از شب دارد جلوهی فاطمی و هیبت زینب دارد دختری آمده از ایل و تبار حیدر از هر آنچه بنویسیم فراتر، برتر دختری که نفسش جلوهی زهرا دارد پدرش بوسه به دستش بزند جا دارد از سفر آمدهای، خستهی راهی بانو زنده کن وادی ما را به نگاهی بانو ما یتیمیم و اسیریم و فقیر ای مهتاب! دختر حضرت موسی! دل ما را دریاب قم کویر است، کویری که تلاطم دارد چادرت را بتکان، قصد تیمّم دارد آمد آنگونه ولی هر چه که آمد نرسید عاقبت حضرت معصومه به مشهد نرسید قصّه این بود و به وصفش قلم ما درماند داغ دیدار برادر به دل خواهر ماند ... چقدَر در پی تو نالهی هجران زدهام چقدَر کوه و کمر را پی تو آمدهام کاش میشد که دل سیر تماشات کنم یار گمگشته تو برگردی و پیدات کنم خبری باد صبا از تو نیاورد آخر دست تقدیر مرا راهی قم کرد آخر منِ معصومه کجا، رنج بیابانگردی کاش میشد که بر این خسته نظر میکردی بهر تکریم منِ پردهنشین بدحال سربهزیر آمده بودند همه استقبال کاش میشد بنویسند دروغ است، دروغ رفتنِ عمّهی ما بر سر بازار شلوغ کاش بودی که ببینی چقدَر تب کردم من در این شهر فقط گریه به زینب کردم دور بودم از نظرم در همهجا بیگانه خانهام خانهی نور است نه یک ویرانه گریه کردیم ولی حین مناجات فقط کوچه رفتیم ولی کوچهی سادات فقط چه کسی داشت گمان از سر ایوان بلند عدّهای بی سر و پا سنگ به زینب بزنند؟! ... فکر کن دور نوامیس خدا معرکه بود فکر کن چادر ناموس خدا دست که بود؟! ***** آن کسی که خسته شد از دیدن هر نامحرم خستگی را دم دروازه به در کرد، نکرد خواهری که همهجا با تو سفر کرد حسین چه کسی گفته که با شمر سفر کرد؟!، نکرد گریه کردم چقدَر لحظهی عریان شدنت ... شام بلا اوج مصائب بود ای وای خیلی لباسم نامناسب بود ای وای ... از خندههای ساربان رنجید زینب آخر سر دروازه را هم دید زینب ... کینهی کهنهی خود را بخدا نو کردند سر هر کوچه بنیفاطمه را هو کردند ... سر هر کوچه رسیدیم سرم داد زدند ... از صبح تا شب زدنم مگه امون میدادن گهواره رو جلوی رباب تکون میدادن مستای شهر ماها رو به هم نشون میدادن از دروازه تا ویرونه خوردیم سنگ و تازیونه زندهم امّا میمیرم زود جای عبّاس شمر ... ... میخ در داغ شد و مادر ما زخمی شد او کنون تکیه به دیوار نماید یا در؟! آه سادات ببخشید که او خورد زمین در همین فاصله هم کنده شد از لولا در رد شدند آنهمه نامرد از آن در با پا ... مادر زیر دره سینه و میخ در درگیر دره این شکستگیها تقصیر دره مادر زیر دره ناله میزد کمک