نفس از پرده ی احساس زنم

نفس از پرده ی احساس زنم

[ حاج سعید حدادیان ]
نفس از پرده ی احساس زنم 
بر دهن از باغ ادب عطر گل یاس زنم 

تا كه دَم از منقبت حضرت عباس زنم 
ساقی صهبای ولا، تشنه لب جام بلا 

یكه امیر سپه كرببلا 
قمر هاشمیان باب امامت 

یل افراشته قامت 
قد و بالاش قیامت 

صلوات پسر فاطمه بر ماه جمالش 
به جلالش، به كمالش، به خصالش 

همه دل باخته ی عهد الستش 
اسدالله، یدالله، زده بوسه به دستش 

شده تقدیم حسین بن علی یوسف زهرا 
همه هستش، همه جان ها به فدایش 

همه محتاج عطایش، چه بیارم به ثنایش 
نتوان گفت به جز شیر خدا 

منقبتِ آن پسر شیر خدا را 
پسر فاطمه ام، ام بنین 

كز شب میلاد پدر بوسه به دستش زد و 
مادر به تولای حسین علی پرورشش داد و 

سپس دور سرِ یوسف زهراش بگرداند و 
به گوشش ز ره مهر و وفا خواند 

كه ای دسته گل یاس 
پدر نام تو بگذاشته عباس 

تو شمع شهدا، خون خدا و پسر خون خدایی و 
تو سردار سر و دست جدایی و 

تو قربانی مصباح هُدایی 
تو علمدار شه كرببلایی 

تو مرا نور دو عینی 
تو پسر خوانده ی زهرا و فدایی حسینی 

به سر و دست و به چشم تو زنم بوسه 
كه این دست و سر و چشم همه وقف حسین است 

تو عباس رشیدی و 
تو سردار شهیدی و تو خورشید امیدی 

تو كنی با سر و دست و تن و جان یاری 
فرزند رسول دو سرا را 

الا ای پسرِ حیدر كرار، اباالفضل 
تویی شیر حسین بن علی رهبر احرار، اباالفضل 

تویی قبله ی دل های گرفتار، اباالفضل 
تویی بر سپه كرب و بلا سید و سالار، اباالفضل 

تو در روز جزا نیز امیری و علمدار، اباالفضل 
تو صدپاره تنی از دَم شمشیر شرر بار، اباالفضل 

تویی وارث شمشیر علی در صف پیكار، اباالفضل 
تو در دامن گهواره شدی عاشق دلدار، اباالفضل 

تو را حضرت زهرا شده در علقمه زوار، اباالفضل 
تو شمع دل و جانی 

تو جگر تشنه ترین ساقی دل سوخته ی آب روانی 
تو امید جگر سوخته ی تشنه لبانی 

تو علمدار بزرگ ولی عصر، شهِ عصر و زمانی 
ببری پیش روی مهدی زهرا، علم كرب و بلا را 

خلق می دانند در بهداری قرب حسین 
دردها را بیشتر عباس درمان می كند 

همه باب الحوائجند ولی، كار عباس آبروداریست

نظرات