میخوام نگات کنم اگه بذاره سیل اشکام میخوام ببوسمت اگه نسوزه زخم لبهام میخوام برات بگم چرا کبوده زیر چشمام شب بود و سوز سرما تو صحرا افتادم از رو ناقه تو خاکها چشامامو وا کردم دیدم زجرو لکنت گرفتم و گفتم بابا اینقدر موهامو نکش آخه چی میخوای از جون من با دست سنگینت سیلی به صورتم نزن میدونی بعد رفتنت به روزم چی آوردن میدونی دست حرمله سه ساله رو سپردن میدونی مجلس شراب چهجوری ما رو بردن تا دیدن غربت خواهرهاتو بین تشت دیدم اشک چشماتو بند اومد زبونم وقتی دیدم دست خیزرون چه کرده با تو گفتم نزن بابای منو لبهاشو زهرا بوسه زده دندوناتم مثل منه چی به روز سرت اومده خبر داری که خواهرت شده قامت شکسته خبر داری کی میخونه نمازش رو شکسته خبر داری که بردنش تو شهر با دست بسته منو کوه به کوه صحرا به صحرا بیرون کشید از زیر دست و پا ترسیدم وقتی به خاطر من داد زدن سر عمه نامردا هی گفتم اگه بود عمو کی میتونست ما رو بزنه بابا هنوزم جای پاشون رو چادر عمه و منه