
موی تو شام تیره و رویت سپیده است نور امید زان رخ زیبا دمیده است چشمت میان صف زده مژگان گرفته جان در پایتخت ناز چه خوش آرمیده است آن خال دل ربا كه بود بوسه گاه حُسن چون جان عاشقان تو بر لب رسیده است با خط ابروان سیاه تو دست سرخ بر حسن دیگران خط بطلان كشیده است هم نام و هم صدا و شبیه پیمبری خلقت نكو و جمله صفاتت حمیده است روز ظهور تكیه چو بر كعبه می كنی آید ندا كه قبله ی دل ها رسیده است اكنون به انتظار قیامت نشسته ایم اشك تو صبح و شام به عارض چكیده است دانم شها كه مایه ی عذر تو كربلاست آنجا كه دست صبر گریبان دریده است آنجا كه دست شسته ز جان ماه علقمه از بار غصه پشت امامت خمیده است آنجا كه از حرارت جان سوز تشنگی اكبر زبان خشك پدر را مكیده است آنجا كه گشته است جدا گوش و گوشوار آن جا كه حلق تشنه ی اصغر دریده است آن جا كه ذوالجناح سراسیمه خون چكان تا خیمه گاه زینب كبری دویده است