هلال من که از خورشید دل بردی به زیبایی چه نیکو میکنی با صوت قرآن مجلسآرایی عزیز من، حسین من به شوق آن که نیزه خم شود بوسم گلویت را چهل منزل کنم با نیزهدارت راهُ پیمایی کلامی با یتیم خود بگو دریابُ جانش را که از طفل پدرمرده نمیآید شکیبایی ز ابر خون و خاکستر صدایت رهنمایم شد وگر نبودُ مشکل ماه رویت را شناسایی مه نو را گه مغرب نشان هم دهند اما هلال من به وقت ظهرُ گردیده تماشایی