من کیستم گدای گدایان این درم

من کیستم گدای گدایان این درم

[ مهدی رسولی ]
من کیستم گدای گدایان این درم
گر پا نَهَم به جای دگر خاک برسرم

روزی اگر بناست از این در جدا شوم
از هم جدا شوند سر و جان و پیکرم

بر پادشاهی دو جهان ناز می‌کنم
از آن خوشم که بر در این خانه نوکرم

زوار عارفند به حق تو یا حسین
ای وای من که از همه بی‌معرفت‌ترم

فیض زیارت تو و آلوده‌ای چو من
گر لطف تو نبود نمی‌گشت باورم

آبرودار آبرویم را نبر
جان زهرا این گدا را هم بخر

هر کس که دشمن است تو را دشمنم
حتی اگر بود پدرم یا که بردارم

حسین آقام آقام
همه می‌رن تو می‌مونی برام

یک عمر از تو گفتم و خواهم وقت مرگ
خیزد حسین حسین ز نفس‌های آخرم

از کوی تو بیرون نشود پای خیالم
نکند فرق به حالم

چه برانی چه بخوانی
چه به اوجم برسانی
چه به خاکم بکشانی
نه من آنم که برَنجَم
نه تو آنی که برانی

نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم
نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی 
 
در اگر باز نگردد نروم باز به جایی
پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی

کس به غیر از تو نخواهم
چه بخواهی چه نخواهی
باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی

حواست هست به موهای سفید سرم
چقدر امسال از گذشته شکسته‌ترم

السلام علیک دلتنگم
ای بمیرم که مایه‌ی ننگم

سفر به محضر محبوب شرط‌ها دارد
حبیب باش که دعوت به کربلا کند

از رو نی نگام می‌کردی یادته
من تو رو نگات می‌کردم یادته

پای نیزت سیلی خوردم یادته
دنبالت زمین می‌خوردم یادته

نظرات