ما را به غیر تو مددی نیست یا حسن عشقی شبیه تو ابدی نیست یا حسن بهتر ز نام تو سندی نیست یاحسن از تو غریبتر اَحَدی نیست یاحسن ای از غریبههای دو دنیا غریبتر ای از حسینِ فاطمه حتی غریبتر آقا تویی که سِبطِ رسول مکرمی طعنه شنیدی از همه شهر و پر غمی در خانه هم نبود تو را یار و همدمی جعده تو را فروخت به دینار و درهمی خاکم به سر که گفتن این غم زیاده بود جعده یزید را به تو ترجیح داده بود غم بین هر نفس به تو دادن وایِ من پیریِ زودرس به تو دادن وایِ من از خاطرات کوچه سپیدهست موی تو بغضی همیشه بود میان گلوی تو توهین شد به روحیهی جنگجوی تو سیلی زدند فاطمه را رو به روی تو از غربتت نسوخته حواسمان چرا سَم چاره چند مردنِ تدریجیِ تو را حالا میان تشت پر از خونِ دل شده از اشک زینب تو حسینت خجل شده وقت گریز شد دلمان مشتعل شده تو روضهات به کرب و بلا متصل شده گفتی غمی چو نورِ دوعینم نمیشود روزی شبیه روز حسینم نمیشود با خیزران به روی لبهای حسین زد بر قلبِ خواهر نگران حسین زد بالای تخت بند و بساط شراب بود پایین تخت با دلِ بریان رباب بود فرق رباب و جعده در اینجا مشخص لست تا دید عندلیب به چنگال کرکس است فریاد زد که ای بیحیا بس است این سر، سرِ عزیز من است و مقدس است