لالا لالا ای دخترِ خسته،بخواب لالا لالا ای دلشکسته،تو بخواب نیمهی شب هنوزم بیداری آرومِ جونم گلِ محزونم هنوز عمه نمرده بخواب من خودم لالایی برات میخونم پلکاتُ ببند،لالا جایِ تو میگم بابا چرا ای بلبلِ من با سوزِ جِگر مینالی چُنین میخونی به آبِ دیدهی خود،عالمُ به آتشِ غم میکشونی خونین جگرم،گریه مکن من خستهترم،گریه مکن آئینهی زهرایی،بنگر خم شد کمرم،گریه مکن یک سیلیِ سخت طاقت از طفلی برد دشمن به خودش گفت زندهاس یا که مرد؟ این بار پناهِ او به دادَش نرسید تا گفت:عمو،سیلیِ محکمتر خورد نیمهی شب هنوزم بیداری آرومِ جونم گلِ محزونم هنوز عمه نمرده بخواب من خودم لالایی برات میخونم پلکاتُ ببند،لالا جایِ تو میگم بابا چرا ای بلبلِ من با سوزِ جِگر مینالی چُنین میخونی به آبِ دیدهی خود،عالمُ به آتشِ غم میکشونی