سلامم به مولا اباالفضل ... به نور دل و دیده ی آلطاها ، اباالفضل ... به شیر و به شمشیر سردار خیبرشکن ... ماه شب های دنیا و عقبی، اباالفضل ... همانکس که بن بست موسی گشوده شده ... با توسّل به نامش و زد دل به یم، با توکّل به نامش ... به لبهای عیسی ، دم جان فزایش ... شکفته ست چون گل به نامش ... شده تلخی داغها مل به نامش ... چو نوح نبی ، زد به دریا و طوفان ... نموده ست کشتی تحمّل به نامش ... قناعت گرفته ست رنگ تجمّل به نامش .... تسلسل اگر باطل است ؛ این که بعد از حسین است ... بعدش حسین است، پس وجه خوب تسلسل به نامش ... میافتد میان ستم ، ترس و هول و تخلخل به نامش ... فتاده ست در بین اردوی دشمن ، تزلزل به نامش ... تکامل به نامش ؛ گمانم که بعد از علی ، گشته دلدل به نامش .... اباالفضل گر ابن ام ّالبنین، مادرش هست زهرا ، اباالفضل ....