حسن حسینخانی

در فقیری سرامدم آقا

1893
10
در فقیری، سر‌آمدم آقا
به گدایی، زبانزدم آقا

تو که از حال من خبر داری
هر‌چه تو خوب، من بدم آقا

من فقیرم، فقیر مادر‌زاد
امّا تو کریمی، که آمدم آقا

شب قبرم ز مقدمَت، روز است
بِه از این حُسن پا‌قدم، آقا

گاه در بین روضه می‌بینم
دم، حسین است و باز‌دم، آقا

گر روَم مبتلای غیر شوم
با شما عاقبت بخیر شوم

ای خدا در تلاوتت جاری
سرِ نی، دلبری و دلداری

از همان‌جا به ما نگاهی کن
تو به این دلبری سزاواری

مادرِ داغدیده‌ات در عرش
می‌زند ناله، می‌کند زاری

زینبت محو سوت قرآنت
اِی بنازم، چه خواهری داری

(ای به نی، جنّ و انس حیرانت
پدر و مادرم به قربانت) 2

از دلی زار و سینه‌ای بی‌تاب
السّلامُ عَلَیک، یا ارباب

در طلوع همیشه‌ات برنی
محض دل‌های بی‌قرار بتاب

تا نرفتم ز دست، آقا‌جان
این غلام سیاه را دریاب

یک اشاره برای گریه بس است
به علی‌اصغرت ندادند آب

شب هفتم برای این روضه
(ناله‌ها کرده‌ام که وای رُباب) 2

*******

ببار بارون ببار بارون
عزیزم تشنه جون داده

جوابش رو یه نامردی
با یه تیر ‌و کمون داده

************

روی دست من
گل پسر بخواب

قول می‌دم بهت
پیدا می‌شه آب

فکر کنم عموت
الانا بیاد

رفت به بچه‌ها
قولِ آبو داد

بوسیدنت رو من دوست دارم
خندیدنت رو من دوست دارم

مثل تموم ماد‌ر‌ها
دویدنت رو من دوست دارم

(ای رنگ پریده لای‌لای مادر) 2

(به‌تو گفتم ندارم شیر
نگفتم قهر کن بامن

بیا این شیره‌ی جانم
چرا با من نمی‌جوشی؟)

(از ثُبات خودم این نکته خوش آمد که به جور
بر سرِ کوی تو از پای طلب ننشستم)

(کوچه به کوچه، حُبِّ تو را جار می‌زنم
حمّالِ دوره گردم و بارم همش تویی)

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش