در روایات آمده که نبی به تو فرموده بارها بابی پدر بندگان ربّ کریم تو چرا این همه شبیه ربّی اوجَبِ واجباتِ عُشّاقی چه کسی گفته است مستحبی هم حسینی عزیز فاطمهای و هم عیسی بن مریمِ وهبی گاه اشکی و بین چشم منی گاه یک السلامِ روی لبی از خودت دادهای به جُون نَسَب بده از جُون هم به ما نَسَبی بچه بودیم و بین کوچهیمان یک حسینیه ساختیم شبی سقف آن بود چادر مادر آجرش چند قوطی حلبی بهترین روزهایم آنجا بود نه غروری نه دروغی نه کِبری نه غزلی کام ما شد به خاک تو شیرین تربت کربلا مگر رطبی بعد اسمم بگو غلام حسین بهتر از این لقب کجا لقبی شاید این گریههای آخرم است بسته است عمر آدمی به تبی دل من لک زده برای حرم یک زیارت مرا نمیطلبی