خدایا من همان محملنشینم که اکنون در عزای دل نشینم بگویم از کدامین درد و ماتم؟ بنالم از کدامین غصه و غم؟ به دشت کربلا با غم خزان شد گل پرپر نصیب باغبان شد خودم بردم به خیمه اکبرم را به خون آغشته دیدم اصغرم را حسینجانم، حسینجانم، حسینجانم، حسینجانم چگونه من بنوشم آب شیرین سر راحت گذارم روی بالین خودم لبهای خشکش را بدیدم صدای آب آبش را شنیدم